#چشم_هایی_به_رنگ_عسل_پارت_61
- جسارت من رو ببخشید آقای متین. من دختر بدی نیستم فقط کمی عصبی شدم!
لبخندی مملو از مهربانی را پیشکش نگاه خجالتزده ام کرد .
این حرف رو نزن ! تو نه تنها بد نیستی بلکه یه فرشته به تمام معنایی، مهربون و دوست داشتنی و البته دست نیافتنی!
از تعریفش موجی از حرارت به رگهایم دوید و ضربان قلبم بالا رفت .در مقابل نگاه خیره اش خداحافظی عجولانه ای کردم و به خانه رفتم .
چه حسی مرا وادار به فکر کردن در مورد شخصیت مرموز او میکرد؟ مگر او هم مثل همه مردها نبود؟ پس چرا نمی توانستم از کمند نگاه اسرار آمیزش فرار کنم؟ اصلا چه احساسی مرا بسوی او می کشید؟!
آن شب سردرد را بهانه کردم و بلافاصله به رختخواب رفتم و با فکر کردن به آن چشمهای وحشی تا صبح از این پهلو به آن پهلو شدم .
با بی حالی و تنی خسته بسمت دیوار شیشه ای حرکت کردم. هنگام عبور از کنار اتاقش ، نگاه ملتمس و غمگینم به آن سمت کشیده شده و آه سردی از سینه ام خارج گردید .سقف روی سرم سنگینی میکرد .شانه هایم گویی تحمل هوا را هم نداشتند ! یکی از پنجره ها را بسختی باز کردم .هجوم هوای سرد و دلگیر بیرون، پوست داغ و ملتهب صورتم را به مبارزه می طلبید. چند روزی بود که بطرز محسوسی گوشه گیر و ساکت شده بودم .این حالت حتی از چشم اعضای خانواده نیز دور نمانده بود .
ده روز از رفتن فرزاد می گذشت و من روزها را با دلتنگی و بی هدفی به شب می رساندم .درست مثل دخترکی بازیگوش که عروسکش را گم کرده است ! ظاهرا تمام تلاش من برای نادیده گرفتن حضور او بی نتیجه بود. حالا دریافتم چه جایگاهی برایم داشته است و چقدر به بودنش عادت کرده ام .فریاد تلفن، روی میز، رشته افکارم را از هم گسست .زیر لب زمزمه کردم :
- من چه بی تابانه دنبال عروسکم می گردم!
پشت میز برگشتم و با بی حالی گوشی را برداشتم .
- بله؟
- ..........
- الو، بفرمایید!
به خیال آنکه مزاحم است، خواستم تلفن را قطع کنم که صدایی از آنطرف خط به گوش رسید:
- سلام عرض شد خانم رها!
- سلام ، شما؟
- به این زودی ما رو فراموش کردید؟ فرزاد هستم!
صدای گرم و سرخوشش ، حسی غریب به زیر پوستم دواند . دستم را روی قلبم فشردم .
- شمایید آقای متین؟! شما الان کجایید؟ حالتون چطوره؟ خوش می گذره؟کارها چطور پیش می ره؟
- یکی یکی بپرس دختر خوب تا بتونم جواب بدم!من الان در اتریشم، حالم خوبه و اصلا خوش نمی گذره! کارها هم خسته کننده ولی رضایت بخشه .شما چطورید؟
- ممنونم .حال منم خوبه .اینجا هم همه چیز مرتبه و جای هیچ نگرانی نیست
romangram.com | @romangram_com