#چشم_هایی_به_رنگ_عسل_پارت_54
فرشاد ژستی کاملا جدی به خود گرفت و کیف دستی اش را برداشت و با حالتی خنده دار شروع به راه رفتن کرد . بمحض رسیدن به من، صدایش را مثل آقای متین، خشن کرد و گفت:
- به به خانم رها! بازم که بیکار ایستادید! چرا اینقدر تنبل هستید؟ لطفا پنجاه تا کپی از تمام لیستهای اتاق بایگانی بگیرید تا یه کمی مشغول بشید !
این را گفت و با همان ژست ، سرجایش برگشت .الهام و فهیمه خانم بقدری خندیدند که اشک از چشمهایشان سرازیر شد! من هم بسختی جلوی قهقهه ام را گرفته بودم .الهام بلافاصله گفت:
- فهیمه خانم.........لطفا ادای فهیمه خانم رو هم در بیار!
- آره نوبت مامان کریمی ایه!
این را گفت و با ژستی زنانه ، شروع به در آوردن حرکات فهیمه خانم کرد . بعد هم با عشوه و ناز ادای راه رفتن الهام را در آورد، وای که چقدر صدای او را بامزه تقلید میکرد! چیزی نمانده بود که از خنده منفجر بشویم . پرونده ها را محکم به سینه چسباندم و گفتم :
- حالا دیگه نوبتی هم باشه، نوبت منه!
همگی نگاهی به جانبم انداختند و فرشاد جواب داد:
- خواهش می کنم نفرمایید خانم رها! شما بقدری متین و باوقارید که کوچکترین خطایی ازتون سر نمی زنه .
با سماجت گفتم :
- خواهش می کنم؛ اینجوری در حق من بی انصافی می شه!
خنده ای کرد و ادای من را در حالیکه گلهای روی میزم را با دقت و وسواس جابجا میکردم و می بوئیدم ، در آورد .از حرکاتش به خنده افتادم . هنوز کار فرشاد به پایان نرسیده بود که ناگهان در اتاق آقای متین با شدت باز شد و چهره کاملا عصبی و برافروخته اش نمایان شد! بمحض دیدن او، همه نفسها در سینه حبس شد و فرشاد، بی حرکت وسط سالن ایستاد . با خشمی کنترل شده به سمتم آمد و نگاهی به بچه ها انداخت.
- لطفا ادامه بدید ، تاتر جذاب و خنده داری بود! مثل اینکه شما کار دیگه ای بغیر از تفریح توی این شرکت ندارید؟!
- بله خانم رها؟!
چیزی نمانده بود از ترس زهره ترک شوم! با لکنت گفتم:
- نه ، آقای متین ، ما کار خاصی........یعنی من داشتم می اومدم خدمت شما..........
با شنیدن صدای فریادش ، ادامه جمله در دهانم ماسید!
- لطفا بس کنید خانم! اینجا شرکته نه محل تفریح! شما اینجا وظایف مهمتری بغیر از دلغک بازی و خنده دارید
- ولی من..........
- تمومش کنید! شما مثل اینکه خیلی دوست دارید اخراج بشید ! لطفا اون پرونده هایی رو که خواسته بودم به دفترم بیارید، همین الانم!
و با فریادی بلندتر اضافه کرد:
romangram.com | @romangram_com