#چشم_هایی_به_رنگ_عسل_پارت_45

- جالب خودتی آقای دیوونه!

از ترس این که مجددا در دفتر را باز و غافلگیرم کند، دوان دوان بسمت میزم رفتم .چرا که فهیمه خانم قبلا اشاره کرده تمام قسمتهای ساختمان به سیستم دوربین مدار بسته پیشرفته ای مجهز است و دستگاه اصلی در اتاق رئیس قرار دارد.

همه همکارها آمده بودند .سلام و روزبخیری گفتم. فرشاد با همان شیطنت همیشگی پرسید:

- ببینم خانم رها! شما و آقای متین برای زود رسیدن به شرکت با هم کورس گذاشتید؟ کی می آیید و کی می رید که ما متوجه نمی شیم؟!

خنده ام گدفت:

- اتفاقا امروز آقای متین بعد از من به شرکت اومدند

- اِ.......... پس شما امروز مسابقه رو بردید؟!

همگی به خنده افتادیم و الهام با حالتی بخصوص گفت:

- اون مرد مرموز و بی احساسیه! البته در مقابل جنس مخالف، خیلی هم مغرور و لجبازه!

فهمیمه خانم جواب داد:

- چه حرفهایی می زنی الهام جون!اتفاقا آقای متین اونقدرها هم بی احساس و لجباز نیست!

- چرا دقیقا همینطوره .هیچکس به اندازه من اون رو نمی شناسه!

ناگهان گویی که حرف ناپسندی زده باشد، دستش را مقابل دهانش گرفت و به سرعت دور شد ! همگی نگاهی از روی تعجب به هم انداختیم .پرسیدم:

- از کجا آقای متین رو اینقدر می شناسه؟!

همه اظهار بی اطلاعی کردند و متفرق شدند .

سرم با ساختن فایل جدید گرم شد. یک پایم پشت میز بود و یک پایم در اتاق بایگانی .ولی ذهنم مدام درگیر این مساله بود که الهام چطور اینقدر با اطمینان در مورد او صحبت کرده بود؟

ساختن فایل جدید سخت بود، چرا که ضمن این کار، تمام اطلاعات کامپیوتر را هم منظم کردم .وقتی کارم پایان یافت، سرم را روی میز گذاشتم تا بلکه به این طریق، خستگی را از بدنم خارج کنم .آقای متین با دونفر که ظاهرا برای بستن قرارداد آمده بودند ، جلسه داشت .نمی دانم چقدر از زمان گذشته بود که صدایش، خواب را از سرم پراند .

- خانم رها، خوابیدید؟!

بسرعت از جایم بلند شدم.

- نه آقای متین.......... من فقط.........یعنی همین الان بود که........ اصلا شما امرتون رو بفرمایید!

- فایل جدید رو ساختید؟


romangram.com | @romangram_com