#برایت_میمیرم_پارت_93


وقتی گردنت رو میبوسیدم ، کنترلت رو از دست میدادی . دیگه چقدر سخت بود که متوجه نشم ؟ "

اصلا خوشم نمیومد که این قدر من رو میشناسه . واقعا سینه های من ، برام هیچن . ولی رو گردنم خیلی حساسم . یه

جور ضعف محسوب میشه ، برای ان که یه مرد بدون این که لباست رو دربیاره هم میتونه گردنت رو ببوسه ، برا

همین هیچ وقت این موضوع رو به کسی نمیگم . چطور وایات این قدر سریع متوجه شد ؟

اون یه پلیسه . توجه کردن به جزئیات بخشی از کار اونه . ولی باید به جزئیات درباره ی مجرمین توجه کنه ، نه تو

موقعیت هایی مثل این .

گفتم " دستت و لبت رو از گردن من دور نگه دار " برگشتم تا با اخم بهش نگاه کنم " دیگه قرار نیست این کارو

کنیم "

" استعداد قابل توجهی برای ندیده گرفتن چیز های بدیهی داری " نیشش باز شد .

" ندیده نمیگیرمش ، یه تصمیم اجرائی گرفتم . دیگه نمخوام باهات رابطه ی جنسی داشته باشم . برای من اصلا

خوب نیست __ "

" دروغ گو"

با اخم بهش نگاه کردم " فقط برگرد سر زندگی خودت و منم برمیگردم سر زندگی خودم ، و فراموش میکنیم که

اصلا یه همچین اتفاقی افتاده "

" اصلا قرار نیست همچین اتفاقی بیوفته . چرا انقدر مخالف اینی که دوباره با هم باشیم "

romangram.com | @romangram_com