#برایت_میمیرم_پارت_142

منم یه چیزایی رو برات توضیح بدم . به نظر من که به کمک نیاز داری "

میتونستم از صورت وایات بفهمم که دوست نداره بره . ولی خب نمیخواست که جلوی پدرم هم بد اخلاقی کنه . نه

همه اخلاق بدش رو برا من نگه داشته بود .

دو تا مرد با هم از اطاقک رفتن بیرون و البته که پرده رو پشت سرشون نکشیدن . جنی بلند شد و خودش پرده رو

کشید . تا وقتی اون دو تا از اون جا دور نشده بود ، جلوی بینیش رو گرفته بود تا بلند نزنه زیر خنده .

سیانا گفت " من به شخصه بیشتر از " اخلاق بد " خوشم اومد " بعدم دستشو گذاشت جلو دهنش و اروم خندید .

مامان با خنده گفت " قیافشو دیدین؟ "

" مرد بیچاره "

واقعا . مرد بیچاره .

" حقش بود " به حالت نشسته دراومدم و سعی کردم که استین چپ لباس رو پیدا کنم .

مامان گفت " تکون نخور . خودم برات میپوشونمش "

جنی که اومده بود پشت من وایستاده بود ، گفت " اصلا تکون نخور . بزار مامان لباس رو تنت کنه "

مامان با احتیاط تمام ، لباس رو تنم کرد. ولی از بس ضخیم بود که فکر نمیکنم کلا چیزی رو حس میکردم . حتی اگه

دکتر دستم رو قبل از بخیه زدن ، بی حس نکرده بود .

جنی بند های لباس بیمارستان رو از پشت به هم گره زد .
مامان گفت " حداقل یه چند روزی نمیتونی از اون دستت استفاده کنی . یه چند دست از لباس هاتو برمیداریم و تو

romangram.com | @romangram_com