#ارباب_دو_چهره_من_پارت_41
چند روز قبل
ش
گلناز:علی،علییی بیا اینجاااااااا. علی:چیشده گلناز؟. گلناز:اینجارو نگاهههه. علی:برو عقب،بیارمش بیرون. گلناز:زود باش علی.
❌یک روستای مخفی که هیچ کس از حضورش خبر ندارد ❌
به سختی علی اون پسر رو از ماشین اورد بیرون خیلی خون ازش رفته بود، علی و گلناز؛ پسر و دختر رئیس روستا هستن که اون پسر رو پیدا کردن. علی:بابااا بابا. رئیس:چیه پسر خونه رو انداختی رو سرت. گلناز:بابا این پسره رو توی دره پیدا کردیم ،خون ازش خیلی رفته ولی هنوز زندس. رئیس:بیارش تو خونه علی،زود باش.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
رادوین
رادوین:الیننن زود بیاااا. _آمدم رادوین،عجله نکن. _قربون لهجه تو برم خانوم خوشگله زود بیا.
الین وقتی داشت میومد پایین تعجب کرده بودم حسابی خوشگل شده بود رفتم جلوی پله ها ایستادم و منتظرش شدم خیلی اهسته و با ارامش میومد،انا بالای پله ها ایستاده بود که یه چشمک معنی دار بهم زد که من خندیدم امشب بهترین شب زندگیم بود.الین رسید دستشو گرفتم و یه ب*و*سه به دستش زدم واقعا عالی ترین بود بهش گفتم:خوشگل شدی خانومی. _میدانم رادوین. فهمیدم کار اناس وگرنه الین از این جوابا نمیداد?.
romangram.com | @romangram_com