#ارباب_صدایم_کن_پارت_75

به به سلنا خانم .....حال شما .....احوال شما؟؟؟

قدمی جلو گذاشتم وگفتم: سلامت کو پس بچه؟؟

- زیادی گرسنم بود خوردمش....

کمی نگاش کردم وگفتم:

- فکر کنم از دیدنم خوشحال نشدی پس مزاحم نمیشم...

برگشتم وتا سه شمردم مطمئن بودم الانه که صداش درمیاد...

- وایستا ببینم من باید قهر کنم نه تو

خدا به شوهرت رحم کنه با این اخلاقت....

پشت چشمی نازک کردم وگفتم: خیلی هم دلش بخواد....

خندید وگفت: حالا که کسی نمی خواد ....

بی توجه به حرفش گفتم : مشتی گفت مهمون داری....

سری تکون داد وگفت: اره.....حدس بزن کیه؟؟

- من چه بدونم؟؟

- حالا جون من یه حدس بزن....

کمی فکر کردم وخواستم چیزی بگم که در باز شد ،با دیدن فرد با بهت گفتم:تیرداد!!!!

پآرت چهل و یکم

سلنا

------------------------------

روی میز نشسته بودم و با پاهام روی زمین ضرب گرفته بودم.

نفیسه به طرفم اومدوکنارم نشست نگاهی بهم کرد و گفت:تموم شد.

romangram.com | @romangram_com