#آغوش_تو_پارت_95
ب همون دیدارهای نصفه و نیمه نجمه هم دلخوش بودم... مهم بودنش بود ک خیالم از بابتش،راحت بود..
وقت استراحت بود و.طبق معمول دلم برای شنیدن صداش پر پر میزد.. ب ساعت نگاه کردم.
الان کلاس نداشت... باید برگشته باشه خونه..
شماره اش رو گرفتم...
بعد از چندتا بوق برداشت...
-سلام خانوم خودم
-سلام...
صدای بوق می اومد
جا خوردم
!کجایی؟؟
-من.... خیابون... دارم میرم خونه
دوباره ب ساعت نگاه کردم
-همیشه این موقع خونه بودی؟ چی شده؟
-چیزه... من... با دوستم رفتم کتابخونه... ب خدا دیگه جایی نرفتم.. نزدیک...
-بیا نجمه سوار شو کارت دارم..
خشکم زد.. صدای مردونه ای ک ب گوشم خورده بود و.زن منو ب اسم صدا میزد.... دلم می خواست عربده. بکشم ولی خودمو ب زور کنترل کردم..
-نجمه...
تماس رو قطع کرد...
دوباره شماره گرفتم... باز خاموش بود.. دستام می لرزید... بیشتر از خودم بهش اعتماد داشتم ولی این کارش داشت دیونه ام میکرد...
می دونستم از دانشگاه ی راست میره پیش عزیز... سریع ی،مرخصی گرفتم و.با پیک موتوری خودمو رسوندم ب خونه...
صدای اون پسره لحظه ای رهام نمیکرد... طاعون بود سرطان بود هر چی بود داشت دیونه ام میکرد
رفتم خونه... ولی نیومده بود.... عزیز گفت زنگ زده ک امروز نمیام... حال مضطربم بدتر شد...
جواب عزیز رو از اینکه می پرسید چی شده رو فقط با اینکه دلم براش تنگ شده دادم..
خودمو رسوندم خونه اشون..
در ک زدم مادرش با خوشرویی تموم ازم استقبال کرد...
-نجمه کجاست؟
نگام کرد
-تو اتاقشه...
کیفش رو از روی میز برداشت
-من میرم خونه ی یکی از اقوام جلسه دارن.. هر چی ب نجمه اصرار کردم قبول نکرد... پس منتظرت بوده....
با لبخندی ک روی لبش نقش بسته بود چادرشو کشید روی سرش
-راحت باش پسرم فکر کن خونه ی خودته..
ازش تشکر کردم و.بعد از خداخافظی. از من درو بست
برگشتم سمت اتاق نجمه
همیشه ب محض اومدن می اومد استقبال اما الان .....
ی نفس.عمیق کشیدم....
رفتم پشت در اتاق... تقه ای ب در زدم
صدایی.نمی.اومد درو باز کردم... روی ت*خ*ت* ش در حالی ک پشتش ب من بود خوابیده بود....
وارد اتاق شدم... درو ب آرومی بستم....
نگام افتاد ب گوشیش ک توی شارژ بود. رفتم سمتش
همینجور ک خاموش بود ب شارژ زده بود...
دلخور بودم و.عصبی اما نگام ک ب جسم ظریفش ک اینجوری روی ت*خ*ت* مچاله شده افتاد دلمو لرزوند
نشستم روی ت*خ*ت* ...
می خواستم آروم بشم...
خم شدم سمتش و نفس هاشو استشمام کردم....
اثر کرد... ب آرومی موهاشو نوازش کردم و نرم سرش رو ب*و*س* یدم
لرزش تنش بهم فهموند بیداره...
پس،خودشو ب خواب زده
-فقط بگو.کی بود..... می دونم ک می دونی بیشتر از چشمام بهت اطمینان دارم
ملافه رو از روی صورتش کنار زدم نگاش کردم.. داشت اشک می ریخت...
-نجمه.
دستشو گرفت جلوی صورتش و نشست...
دستشو پس زدم و.اشکشو.پاک کردم
romangram.com | @romangram_com