#یه_نفس_هوای_تو_پارت_123

- تو که موقع ماهانت به اندازه کافی حالت بد می شه چرا رعایت نمی کنی.

با چشمایی که از زور درد کوچیک شده بود بهش نگاه کردم ولی چیزی نداشتم بگم. پنج دقیقه بعد رادین ماشین رو نگه داشت و گفت پیاده شید از شیشه بیرون رو نگاه کردم ولی به جای خونه جلو یه بیمارستان نگه داشته بود.

نسیم زیر بازوم رو گرفت و کمکم کرد پیاده بشم.

رادین:

- تا برید داخل، ماشین رو یه جا پارک می کنم میام.

حالا که به جای مطمئنی رسیده بودم مقاومت بدنم هم تموم شد و چشمام سیاهی می رفت. چند بار نزدیک بود بخورم زمین پله ها رو با زحمت اومدم بالا دیگه زانوهام از درد داشت تا می شد با نگاه کردن به سرامیک راهرو دلم می خواست همون جا دراز بکشم و تو خودم مچاله بشم چند قدم دیگه رفتم که یه بار دیگه زیر دلم تیر کشید از درد زانوهام داشت خم می شد که همون لحظه دستی دور بازوهام حلقه شد و منو کشید بالا... سرم رو چرخوندم... رادین بود دستم رو کشیدم تا بازوم رو از دستش بیرون بیارم که محکمتر نگهم داشت و سرش رو برای اصمینان تکون داد... با راهنمایی پرستار روی یه تخت خوابیدم نسیم کنار تخت ایستاده بود و رادین بیرون اتاق کلافه رژه می رفت که خانم دکتر اومد و بعد از ویزیت و معاینه چند بسته مسکن و یه سرم و چند تا آمپول تقویتی نوشت... نسیم نسخه رو دست رادین داد تا داروها رو بگیره.

نسیم:

- ببین چقدر فشارت پایین بود دختر حرف گوش نکن، مثل روح شده بودی.

- آره دیگه تنبیه شدم. نسیم جون وقتی رادین سرُم رو آورد شما برید. فقط از کیفم گوشی رو بردار به خونه مون زنگ بزن بگو کجام تا بیان دنبالم.

نسیم:

- نه می مونیم.

- نه برید دستت درد نکنه تا همین جا هم موندی...

نسیم:

romangram.com | @romangram_com