#یه_نفس_هوای_تو_پارت_115
رادین:
- خب حالا انقدر سرخ و سفید نشو.
بی حرف بلند شدم رفتم پیش نسیم با این ضایع بازی که درآورده بودم دیگه روم نمی شد کنارش بشینم.
رادین:
- حالا کجا داری میری؟
تو صداش خنده بود ولی دیگه برنگشتم ببینم داره می خنده یا نه...
شام به صورت سلف سرویس سرو می شد. برای خودم غذا کشیدم و با نسیم یه گوشه نشستیم.
نسیم:
- نسترن دقت کردی لباست با رادین سته، بدجنس نکنه شما با هم هماهنگ کرده بودید.
من از بس محو خود رادین شده بودم، دقت نکردم که لباس دوتامون سفید و مشکیه ولی از حرف نسیم هول کردم جوری که انگار واقعاً من با رادین حرف زدم و طبق برنامه لباس یه رنگ پوشیدیم! واسه همین می خواستم نسیم رو توجیه کنم که هیچی بین ما نیست.
- نه باور کن من این لباس رو قبلاً خریدم اصلاً هم نمی دونستم رادین چی می خواد بپوشه.
نسیم:
- پس چرا انقدر هول کردی.
romangram.com | @romangram_com