#یه_نفس_هوای_تو_پارت_111
خدا مرگم بده هیکل به این گندگی که وسط ما نشسته نمی بینم که هر چی تو ذهنم میاد می گم.
- نه اصلاً منظورم یه چیز دیگه بود.
به رادین مظلوم نگاه کردم که قضیه رو تعریف نکنه بابت اون روز خجالت می کشیدم ولی نمی دونم چه طور به خودم جرأت داده بودم بهش اشاره کنم، رادین نگاهم رو خوند و چیزی نگفت.
سپهر:
- راستی رادین کجا بودی؟
رادین:
- رفته بودم کیک رو از شیرینی فروشی بیارم.
همون لحظه یه پسر اومد سمتم و گفت:
- نسترن خان شمایید؟
- بله خودم هستم.
- منم واسه قرعه کشی بذارید تو لیستتون.
این دیگه چی می گه لیستِ چی؟ فقط با استفهام نگاش کردم که خودش گفت:
- ارسلان هستم پسرعمه نسیم... پارتی بازی هم نداریما نکنه سپهر و رادین رو انتخاب کردین.
romangram.com | @romangram_com