#یه_نفس_هوای_تو_پارت_105
این هفته به قدری سرم شلوغ بود که فقط یه بعد از ظهر تونستم برای خرید برم بیرون، برای کادو نسیم یه نیم ست نقره و یه روسری خوشگل خریدم. ولی هر چی برای خودم دنبال لباس مناسب گشتم کمتر پیدا کردم اگر مهمونیش مختلط نبود لباس مجلسی قشنگ زیاد داشتم... چند بار دیگه پاساژ رو گشتم ولی لباسی که چشمم رو بگیره پیدا نکردم. تصمیم گرفتم کت و دامنِ سفید مشکیم رو که شش ماه پیش برای عروسی دختر عمه ام خریده بودم بپوشم.
نمی دونم برای بار چندم رفته بودم جلو آینه تا از ظاهرم مطمئن شم! پالتو و شال جدیدم رو پوشیده بودم و موهام رو بعد از کلی اتو کشیدن به صورت کج گذاشتم و بقیه اش رو با کلیپس بزرگ بالای سرم جمع کردم. آرایشمم خیلی لایت بود یه مداد گوشه چشمم کشیده بودم که با حالت موهام خیلی بهم می اومد.
کت و دامن و سندل سفیدم رو همراه کیفم برداشتم و از آینه دل کندم. بابا منو به خونه نسیم رسوند... تولد از ساعت شش شروع شده بود. وارد سالن شدم... چقدر جمعیت 60-70 نفری می شدند. نسیم از بین تعدادی که می رقصیدند رد شد و خودش رو به من رسوند. بغلم کرد... خیلی خوشگل شده بود دکلته بنفش که تا روی زانو هاش بود و یک کت کوتاه حریر بنفش که لختی بدنش رو کمتر جلوه می داد، پوشیده بود. موهاش رو مدل جمع شینیون کرده بود که کلی خوشگلش کرده بود. هم زمان با هم گفتیم:
- خوشگل شدی.
- من یا تو، نسیم خیلی ناز شدی.
نسیم:
- مرسی ولی تو هم کم جیگر نشدی. با این که زیاد آرایش نکردی ولی خیلی جذاب تر شدی چرا سر کار میای یه کم آرایش نمی کنی؟
به شوخی گفتم:
- همین جوری دردسر دارم...
نسیم:
- آره جای رستگار خالی این جوری می دیدت که غش می کرد... برو اتاق من لباست رو عوض کن بیا.
دامنم تا مچ پام بود به خاطر بلندیش قدم رو کشیده تر نشون می داد سندلم که هفت سانت پاشنه داشت پام کردم تو آینه ی قدی اتاق نسیم خودم رو نگاه کردم عجب خوش قد و بالا شده بودم. روسری رو روی سرم مرتب کردم و از پله ها اومد پایین. از همون جا فامیلاشون رو با یه نگاه از سر گذروندم. معلوم بود فامیل متمولی داره، یه سریشون لباسای خیلی بازی پوشیده بودند. چند تایی هم مثل من لباسشون پوشیده بود با روسری یا شال، هر چند تعدادشون هفت- هشت تا بیشتر نبود ولی از این که تنها فردی نبودم که تو اون جمع روسری سرشه خوشحال شدم.
کل سالن بزرگشون رو خالی کرده بودند و دور تا دور، میز و صندلی چیده بودند و وسط یه میدون رقص درست شده بود. نسیم اومد پیشم منو به چند نفری معرفی کرد و برد سمت یه میز و صندلی که دید خوبی به میدون رقص داشت و خودشم کنارم نشست.
romangram.com | @romangram_com