#یاهیشکی_یاتو_پارت_97


هیچکس تا حالا گریه کردنه منو ندیده بود. اصلا خودمم یادم نمی اومد کی وبرای چی گریه کردم.

پرهام- هیچی مامان

مامان- خودتوتوی آینه نگاه کردی؟چند وقته خیلی توخودتی و هر روز هم بدتر میشی من چیزی نمیپرسم تا خودت واسم توضیح بدی. چه اتفاقی افتاده؟ میخوام بدونم

پرهام- مامان خواهش میکنم. من الان اصلا حوصله ندارم.

مامان- تو کی حوصله داری؟من مادرتم باید بدونم که چی شده

پرهام- بعدا براتون توضیح میدم. از پریا بپرس همه چیزو میدونه

پریا هم که حالمو درک میکرد رو به مامان گفت: - مامان بذار راحت باشه.

به اتاقم رفتم. ناهار نخوردم و بجاش چند تا قرص آرامبخش خوردم تا فقط بخوابم. حس کردم کسی داره موهامو نوازش میکنه. چشمامو باز کزدم و مامان روبالای سرم دیدم. لبخندی زد و خم شد و پیشونیمو بوسید

پرهام- ساعت چنده؟

مامان- نه شب. میدونی چقدر خوابیدی؟ پاشو بیا شام بخور ناهارم نخوردی.

پرهام- معده ام درد میکنه. قرص معده داریم؟

مامان- از صبح گرسنه ای!واسه اونه. پاشو یه آبی به دست و صورتت بزن بیا شام بخور

پرهام- پریا همه چیزو گفت؟؟

مامان- آره فدات شم. قسمت این بوده

romangram.com | @romangram_com