#یاهیشکی_یاتو_پارت_126
پرهام- ولی پریا بچه س. سنی نداره.داره درس میخونه
آرشام- خب بخونه منکه مشکلی ندارم. تو از من چیزی دیدی پرهام؟ به نظرت لیاقته خواهرتوندارم؟
پرهام- نه اصلا اینطور نیست. بذار من اول با خوش حرف بزنم
آرشام- پس برام برادری کن. نا امیدم نکن. تو که میدونی من به جز خدا کسی رو ندارم. توی تهران هم همین یه خواهرو دارم که خیلی هوامو داشته. به همون خدا هم قسم خوشبختش میکنم. نمیذارم آب تو دلش تکون بخوره.
پرهام- باشه من باهاش حرف میزنم ونظرشو می پرسم بعد به خواهرت بگو تماس بگیره.
آرشام- نوکرتم. دمت گرم. پس فعلا
عجب. از اولش حدس میزدما این آرشام گلوش پیشه پریا گیره.آرشام پسره خوبیه. بلند شدم و به اتاقه پریا رفتم ودر زدم. داشت با لب تابش ور می رفت
پرهام- چیکار میکنی؟
پریا- هیچی. کاری داشتی؟
پرهام- آره میخواستم راجع به یه موضوعی باهات حرف بزنم.
پریا- چه موضوعی؟
پرهام- آرشام رو که میشناسی؟
پریا- آره خب
پرهام- بهم زنگ زده بود. میخواد بیاد خاستگاری
romangram.com | @romangram_com