#ویروس_مجهول_پارت_98

دستاش از روی صورتم سر خوردن و پايين افتادن. با نگاه به قفس گفت:

-يه فكری دارم.

رفت به كامپيوتری كه داخل اتاق بود، روشنش كرد و گفت:

-احتمالا مورد اول به خاطر اين باشه كه دوربين خراب شده. مورد دومم كه... واقعا نمی‌دونم چی بگم!

یه دونه محکم به پس كلش زدم كه خنديد:

-دختر خشن و متوهم!

-خفه شو و به كارت برس!

به كارش مشغول شد كه من بازم به موشا نگاه كردم. جونورای موذی! بازم داشتن در کمال خونسردی غذا می‌خوردن. فقط می‌خواستن من رو جلوی همکارم ضایع کنن كه شدم.

-عجب...

سريع سرم رو به سمتش چرخوندم:

-چی شده؟


romangram.com | @romangram_com