#ورطه_پارت_13
_آره، کاری نداشت، چند تا مزخرف گفت، وقت خماریشه...این چیزا طبیعیه.
_پـــــف! مطمئنی امشب امنه ؟ میخوای برگردیم خونه مامان؟ یا اصلا میبرمت خونه دایی؟
_نه...
امنیت روحیم تو خونه بابای خودمو بابای تو تامین نیس...اینجا الیاس فوقش یه زخمی به تنم میزنه ولی خونه اونا زخم زبون میزنن.
_فهمیدی ساقیش کیه؟
_نه، مگه مهمه؟!
واقعا مهم نبود...
_شاید بد نباشه بدونی یکی از ریشه خودتون داره این اتیشو به ریشه تون میزنه...
آب دهنمو قورت میدم...کدوم خودی؟
_کی؟!
داد میزنم:
_کی ادریس؟ کی داره آتیش به پا میکنه و منو ذره ذره زیر منقل الیاس آب میکنه؟!
_نوید، پسر خالتون، دوباره با هم جیک تو جیک شدن...
_اینکه چیز تازه ای نیس، نوید از همون اولِ زندگیِ من دستش تو کار بوده...الانم داره هم دستی میکنه تو نابوی زندگیم.
گوشی رو میدم به اون یکی دستم:
_میخوای تا کی پشت در وایسی؟ الیاس آروم شده...جنسش بهش رسید، داره به خودش میرسه.
_من امشب دارم رو نقشه هام کار میکنم، تا صبح بیدارم، کاری داشتی خبرم کن، به ساعتشم فکر نکن...باشه؟!
_باشه...ادریس؟
romangram.com | @romangram_com