#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_69

-وانيا مطمئني حالت خوبه؟

-بايد يک کلاس براي آداب رفتار در برابر ملکه اجرا کنم!اين بار مي بخشمت ولي دفعه ي بعدي بخشش در کار نيست…از اين حرفا بگذريم ميخوام باهات حرف بزنم و نظرتو بدونم

شبنم خودشو جمع و جور کرد و جدي گفت-من در خدمتم

-خوبه…تو تنها کسي هستي که الان مي تونم بهش اعتماد کنم نمي دونم روي چه حسابي ولي تو براي من بهترين گزينه اي…اهل مقدمه چيني نيستم پس بي مقدمه مي رم سر اصل مطلب!مي خوام دست راستم بشي…قبول مي کني؟

-من…

حرفشو قطع کردم-بزار قبل از اينکه تصميم قطعي بگيري شرايطو بگم…اول اينکه تو وقتي دستيار من مي شي فقط و فقط بايد طبق دستورات من عمل کني و حرف هيچ کس ديگه اي رو قبول نکني حتي اگه اون فرد بهترين پيشنهادو بده…دوم اينکه هر حرفي بهت مي زنم بايد بين خود ما دو نفر باشه و حتي نينا از چيزي با خبر نشه اگه لازم دونستم بهت مي گم که به ديگران بگي ولي اگه بفهمم حرفي از خلوت ما بيرون رفته به در سرزمين دارِت مي زنم تا براي ديگران عبرت بشي در اين مورد هم اصلا باهات شوخي ندارم و مطمئن باش اگه از دستوراتم سر پيچي بشه اينکارو مي کنم!…سوم اينکه من هر حرفي زدم و هر دستوري دادم بدون چون و چرا و دليل انجام مي دي حتي اگه حس کني اون کار اشتباهه بايد انجامش بدي…چهارم اينکه تو کار هام دخالت نمي کني به غير از مواقعي که خودم لازم مي دونم…حالا اين شرايطو قبول داري؟پنج دقيقه فرصت جواب دادن داري…

ساکت شدم و به طرف پنجره رفتم

شبنم غرق در افکارش بود

پنجره رو باز کردم که نسيم خنکي صورتمو نوازش داد و يک ستاره رو به روم ايستاد نازي!

يکي از پره هاشو به نشونه سلام بالا آورد

دستمو دراز کردم و نازيو گرفتم

لبخند محوي زدم و نازيو به آسمون،بين دوستاي چشمک زنش سپردم

شبنم با لحني که ترديد توش بود گفت-قبوله

-نه نشد من اين لحن پر ترديدو نمي خوام من ي آدم محکم مي خوام که بدون هيچ ترديدي بتونه تصميم بگيره و تصميماتش قاطع باشه…

شبنم اينبار با لحني مصمم و قاطع گفت-قبول ميکنم

romangram.com | @romangram_com