#وانیا_ملکه_خواب_ها_(جلد_دوم)_پارت_55

روي در سرخوردم و نشستم زمين و شبنم هم کنارم نشست

-نگفتي…مشکلت چيه؟

-نمي خوام اينجا حرف بزنم…وقتي رفتيم بيرون مي گم…دارم بالا مي يارم خيلي گرمه

-گرمه؟چرت و پرت نگو هوا خنکه

-من گرممه

-اووم…خب شايد به خاطر همون قدرت جادوي درونيه که گفتم

-چقدر بايد صبر کنيم

-شايد دو الي سه ساعت

-راه ديگه اي نيس؟

-متاسفانه خير

-خودم کردم که لعنت بر خودم باد

ديگه هر دو ساکت شديم و به فکر رفتيم من درباره ي مشکلات پي در پيم ولي شبنمو نمي دونم!



شبنم-دو ساعت فيکس اينجا نشستيم پاشو ببين در باز مي شه

-دو ساعت؟مطمئني؟

romangram.com | @romangram_com