#توماژ_پارت_19
-مهم نیست اون چی می گه مهم دل نااروم منه پاک مهر ...... من این لکه سیاهو از دامنم پاک می کنم
سری تکون دادو بدون هیچ حرفی رفت کنار پنجره که غرق شدم تو تک تک خاطراتم ودوباره ودوباره مرور کردم روزهایی که گذشت و ازش برام یه درد موند یه زخم یه نیش که تا مغز استخونمو به اتش کشیده..
با صدای در هردو به خودمون اومدیم ،پاک مهر نگاهی به دکتر کرد و بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت ، دکتر اروم به تختم نزدیک شد و گفت: باز که این ورا پیدات شده پسر
لبخند کمرنگی زدمو گفتم: پاک مهر زیادی شلوغش کرده
صندلی رو کنار تختم گذاشت و روش نشست و نگاه تیزبینشو بهم دوخت و گفت : خب تعریف کن ببینم چی باعث شده باز این اتاق رو قرق کنی مرد جوان
-می خوام برگردم
هیچ تغییری تو نگاهش ایجاد نشد نه تعجب نه سرزنش نه حتی سوالی از دلیل این رفتن ، پا رو پا انداختو گفت: خب
romangram.com | @romangram_com