#تیام_پارت_67


- شما چایی می خورید؟

- نه ممنون.

کاوه توی اتاق کف زمین خوابیده بود، با صدای آرومی کاوه رو صدا زدم وقتی جوابی نداد فهمیدم خوابیده، در حین چایی خوردن به صورت جذابش خیره شدم، از دست خودم ناراحت بودم چرا باید سر کاوه داد می کشیدم که دستمو نگیره، این بود قولی که به خودم دادم که دوستش داشته باشم...

یه بالشت برداشتم و روی زمین کنارش دراز کشیدم، وقتی دستش تکون خورد برق انگشترش منو به یاد انگشترم انداخت، به انگشترم نگاه کردم به خودم قول دادم زن خوبی برای کاوه باشم و دیگه اجازه ندم بجز کاوه به کسی فکر کنم، بعد از چند دقیقه پلکام سنگین شد.

اونقدر داغ شدم که از خواب پریدم، کاوه با خنده گفت:

این مجازات همون رفتارته.

از خجالت عرق کردم، تا خواستم از جام بلند شم محکم بغلم کرد ،توی گوشم گفت:

- دیگه حق نداری به خاطر اینکه دستتو بگیرم سرم داد بکشی، باشه؟

- باشه.

- تو الان زن منی ، به خاطر صبح بخشیدمت، من تحمل اینو ندارم ببینم نمی خوای حتی دستتو بگیرم.


romangram.com | @romangram_com