#تیام_پارت_136
من رو هول داد ،دیگه چیزی نگفت و شروع کرد به سیگار کشیدن، منم به لبه تختم تکیه دادم و بدون اراده گریه می کردم، چرا رضا این کار کرد یعنی اینقدر پست بود که می خواست زندگی من رو با دروغ هاش نابود کنه، و من اینقدر احمق بودم که قبلاً این آدم بی ارزش رو دوست داشتم.
برای دیدن دوباره عکسها رغبتی نداشتم، ولی برای اینکه مطمئن بشم اونا ساختگین دوباره بهشون نگاه کردم، کاوه با عصبانیت اونها رو از دستم گرفت می خواست پارشون کنه.
با التماس گفتم:
کاوه خواهش می کنم پارشون نکن بذار رویا بیاد بگه اون عکس هایی هستن که پیشش بودن.
با عصبانیت اونها رو روی تختخوابم انداخت.
کاوه پشت به من، از پنجره توی اتاقم بیرون رو نگاه می کرد و سیگار می کشید ، پشت سرش ایستادم و گفتم:
کاوه قسم می خورم الان هیچ احساسی بهش ندارم، اون می خواد مارو از هم جدا کنه، من قبلاً یه احساسی بهش داشتم ولی هیچ رابطه ای بینمون وجود نداشت، قبل از اینکه با تو عقد کنم به خاطر مسائلی فراموشش کرده بودم و دیگه بهش فکر نمی کردم.
از پشت سر بازوش رو گرفتم ولی کاوه با یه حرکت سریع بازوش رو کشید و رفت دراز کشید.
همون جا نشستم و از ته دل گریه کردم ، کاوه بی احساس شده بود چون هیچ عکس العملی در برابر گِریَم نشون نداد، همون جا زیر پنجره از فرط گریه کردن خوابم برد.
***
صبح از سردرد نمی تونستم چشم هام رو باز کنم، وقتی بیدار شدم سرم روی بالشت بود حتماً کار کاوه بود از خوشحالی که هنوز هم دوستم داره ضعف کردم، وقتی متوجه شدم کاوه توی اتاق نیست از ترس اینکه رفته باشه به سرعت از جا بلند شدم، در اتاق رو باز کردم که توی بغلش افتادم سریع خودش رو کنار کشید، با ناراحتی سمت دستشویی رفتم، صورتم رو چند بار شستم تا بلکه ورم صورتم بخوابه، جای سیلی رو لمس کردم برام مهم نبود که سیلی خوردم ولی بی مهری کاوه آزارم میداد، مامان توی آشپزخونه بود و گریه می کرد وقتی دیدم گریه می کنه منم بغض کردم:
romangram.com | @romangram_com