#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_94

_ببین کیت...خواهش میکنم بگو که ایان زنده است!من به کمک ایان و همه ی خون اشامای دیگه نیاز دارم...تمام گروه های گرگینه از همه جای دنیا دارن به فینیکس میان...اونا میخوان انتقام بزرگترین و اصیل ترین خانواده ی گرگینه رو از ماریا بگیرن!اون و خون اشاماش همه ی اجداد مارو سلاخی کردن و آخرینش عمو جو بود!ما دیگه نمیتونیم تحمل کنیم و این عهدنامه و صلحی که سال های سال بین خون اشام ها و گرگینه ها بود دیگه وجود نداره!اون برای همیشه از بین رفته!

_خدای من!استلا!هجوم خون آشام ها به شهر کم بود حالا گرگینه ها هم اضافه شد؟!تو چت شده؟!همه ی دوستان و عزیزانت اینجا زندگی میکنن!اینکار جون همه ی اونا رو به خطر میندازه!

_کاری از من ساخته نیست کیت...اگر سرپیچی کنم خائن محسوب میشم... و توی قبیله ی ما جزای خیانت مرگه!بخصوص که این یک انتقام جویی بخاطر پدرم،عمو جو و اریکه!

کیت سکوت کرد....ازینکه نمیتوانست به استلا بگوید چه کسی برادرش را کشته شدیدا عذاب وجدان داشت...ولی اگر استلا میفهمید معلوم نبود چه بر سر جیک خواهد آمد!

_من...من به ایان میگم...ولی مطمئن نیستم قبول کنه!

استلا با شادی کیت را در آغوش گرفت...

_آه خدای من!میدونستم زنده است!!!ممنونم....واقعا ممنونم کیت! مطمئن باش بعد از مرگ ماریا همه چیز تموم میشه...اون سرچشمه ی همه ی این مصیبت هاست!

استلا این را گفت و از جایش بلند شد تا خانه را ترک کند...

***


romangram.com | @romangram_com