#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_92
_اون...توی اتاقشه...بعد از مرگ اریک...خوب...اون بهترین دوستش بود و طبیعیه که غمگین و تودار بشه!
استلا سرش را پایین انداخت وبار دیگر اشک در چشمانش جمع شد...
_ببین کیت..من....اومدم که...خوب...
کیت با کنجکاوی نگاهش کرد..
_ببین کیت...عموی من...ینی پدر لئوناردو چند هفته ی پیش توسط یه خون اشام کشته شده!
_اوه خدای من!من...من واقعا متاسفم...
_ممنونم....ولی موضوع مهم اینه که اون خون اشام الان اینجاست...توی فینیکس!وتوی این شهر کوچیک!
_چی؟!!
_درست شنیدی!و بارویت نمیشه اگه بگم اون کیه!
romangram.com | @romangram_com