#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_60
النا سعی کرد آرامشش را حفظ کند و رو به کیت گفت:
_عزیزم....این آقا جَک لی هستن...تا روزی که من میمونم اینجا مهونمونن!
کیت با نگرانی به جک که با مهربانی به رویش لبخند میزد نگاه کرد....بعد از همه ی این اتفاقات از غریبه ها وحشت داشت و حالا یکی از آنها در خانه اش بود!
النا از پله ها بالا رفت و جک را به اتاق خواب مهمان راهنمایی کرد...کوین نفس راحتی کشید...
_حداقل تو اتاق مامان نمیخوابه!!عوضی!
کیت آرام به بازویش ضربه زد:
_هی!!!معلوم هست چی میگی؟!!!اون مهمونه!معلومه که تو اتاق مهمون میخوابه!!
_کیت!!نمیبینی؟!!!اون مهمون نیست!به پدر جدیدت سلام کن!!!!
_کوین!!!تو چت شده؟!!داری راجع به مامان صحبت میکنی!
romangram.com | @romangram_com