#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_55
آه از نهاد کیت بلند شد:
_آه جیک...
فصل دهم_غریبه
صداهای مبهم گوش هایش را پر کرده بود....صدای غرش گرگهای گرسنه و فریاد انسان ها...و شاید هم خون آشام ها!همه چیز را از بالای سرش و وارونه میدید...روی زمین افتاده بود و نفس های آخر را میکشید...خون تمام بدنش را خیس کرده بود و سوزش عمیقی قلبش را دربرگرفته بود...کفش های تیره رنگی را دید که با سرعت به اون نزدیک شدند و....ناگهان تاریکی وجود اورا در بر گرفت....
کیت وحشتزده از خواب پرید...ایان او را درآغوش گرفته بود و همراه با او نفس نفس میزد...او هم خواب کیت را دیده بود!ذهن کیت در خواب همه چیز را فریاد میزد و ایان آنرا به راحتی میشنید...
_آروم باش عزیزم....آروم باش.....فقط یه خواب بود!
کیت در آغوش ایان فرو رفت و اشک ریخت....ازین زندگی و کابوس هایش خسته شده بود....با خود فکر کرد:
پس کی تموم میشه؟!!
***
romangram.com | @romangram_com