#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_137
برایان سرش را تکان داد....
_درسته!پس بهتره هرچه زودتر دست بکار شیم!ملانی...تو برو پیش فرانک و موضوعو بهش بگو!منم باید هر طور شده اون کتاب قدیمی طلسم رو از ایان بگیرم!
_ولی....برایان...تو مطمئنی که اعتماد کردن به یه خون اشام کار درستیه؟!هرچی باشه فرانک هم یکی از اوناست!
_کاری که گفتم رو انجام بده ملانی!!
***
_ماریا؟!
ماریا ارام چشم هایش را باز کرد و در تخت غلط خورد...
_اه فرانک...عزیزم...
ماریا با عشق به فرانک لبخند زد....فرانک دستش را ارام در موهای او فرو برد و نوازش کرد....
romangram.com | @romangram_com