#طلسم_ابدی_(جلد_دوم)_پارت_105

_دقیقا16 سالگی فهمیدم که یه انسات عادی نیستم!من باید میرفتم به جکسون فیل!اونجا حادوگرای زیادی بودن که میتونستم کمکم کنن و اصول جادوگری

رو یادم بدن!

_خدای من!منو میسی....ما واقعا دلمون برات تنگ شده بود....

ملانی لبخند زد...

_تو این دوسالی که نبودم اوضاع خیلی فرق کرده!میبینم که اون کیت جذاب و دلربا که همه ی پسرای مدرسه دنبالش بودن حالا خودشو توی دردسر بزرگ

انداخته!

_اه ملانی!وقتی تو نبودی خیلی اتفاقای عجیب افتاد!

_میدونم....ایان همشو برام تعریف کرد!متاسفم...بابت همه چی!

کیت لبخند زد....


romangram.com | @romangram_com