#تولد_نفرین_ها_پارت_18
همه رفتیم تو باغ دایره ای نشستیم جمعمون شامل من سارا دنیا امیر سینا سهیل زهرا وسامان وماهان بودیم بطری نوشابه خانواده خالی رو سارا گذاشت وسط وچرخوند رو دنیا وسهیل افتاد دستم رو زمین بود حس کردم یه چی پیچید دورش نگاه کردم اسنو بود سرم رو اوردم بالا گین دور تر از ما رو زمین چارزانو نشسته بود باهام بای بای کرد منم یه لبخند بهش زدم
دنیا:چی؟!!!!!
برگشتم سمت بچه ها
در گوش سارا که کنارم بود گفتم:چی شد؟
سارا:اون شجاعت رو انتخاب کرد سهیل بهش گفت باید دودقیقه اسنو رو بگیره تو دستش
برگشتم سمت بچه ها
_هی با اسنو شوخی نکنید
سهیل:دنیا که نمیخورتش
دنیا گرخیده بود سمت چپم نشسته بود یه چشمک بهش زدم اسنو رو از دستم باز کردم دستشو اوردم بالا چشماشو از ترس بسته بود در گوشش گفتم:نترس کاریت نداره
بعد اروم اسنو رو گذاشتم تو دستش یه لحضه لرزید دودقیقه شد اسنو رو که عین مجسمه تکونم نخورده بود از تو دست دنیا برداشتم دنیا چشماشو بازکرد ونفس راحتی کشید
_هه سهیل همین در توانت بود؟
سهیل:به تو هم میرسه ریکا خانوم
romangram.com | @romangram_com