#طنین_پارت_93


-مامان جان! من قصد ندارم برم هر جایی غیر از شرکت خودمون. من می خوام برم یه شرکت دولتی کار کنم. می خوام مفید باشم.

بابا به حرف می آید.

-چرا عزیزم؟ مگه الان مفید نیستی؟

نفس عمیقی می کشم تا نیرویم را جمع کنم و از آرمانم دفاع کنم و به این فکر نکنم جاوید هنوز کلمه ای حرف نزده.

-بابا من می خوام برای مردم کار کنم. وقتی پروژه ای با سازمان های دولتی داشتیم می دیدم چقدر از نظر آی تی ضعف دارن و این دلیلش به خاطر اینه که کسی نیست تا ایده های مفید بده یا دلش بسوزه و دودش بیشتر از همه توی چشم مردم میره. این که یه نفر از این سر شهر مجبور می شه بره اون سر شهر تا یه امضای کوچیک بگیره بعد می بینه کارمندِ سر پستش نیست یا رفته مرخصی اینا همش با آی تی حل میشه. منتها یه نفر باید بلد باشه و بخواد.

جاوید اجازه نمی دهد نطق غرای من تمام شود.

-اون وقت کی گفته همه تو اون سازمان منتظرن شما بری اون جا و اون جا رو بهشت کنی؟

لحنش پر از تمسخر است. تمسخری که حس حماقت را القا می کنند. بابا حرف جاوید را قطع می کند.

-فکر می کنی اون جا چقدر بهت حقوق میدن؟ بهش فکر کردی؟

- برام مهم نیست. من هیچ وقت هدفم از کار کردن پول در آوردن نبود.

romangram.com | @romangram_com