#تنهایی_رها_پارت_126


_آه دستی روی سینه کشیدم خدایا ترسیدم بعد از اون برسم...کلید ونیاوردم ...

به ساعت صفحه درشت سفید روی مچم نگاه کردم حدود چهارو ده دقیقه بود که که رسیدم صدای پا به گوشم رسید مثل اینکه کسی داشت از پله ها بالا می آمداز روی پله ها به پایین نگاه کردم خودش بود وای خدا حالا چکار کنم بی اراده دستهام می لرزید به سرعت عقب رفتم و قلبم تند می زد جلو در ایستادم صدای پاهایش هر لحظه واضح تر به گوش می رسید حالا می شد چهره ی آرام بخشش دید.قبل از من سلام کرد خیلی جدی بود چهره اش بادیروز فرق می کرد چقدر جدی

_سلام خانوم آزادی حالتون چطوره؟چرا اینحا ایستادید ؟

با صدای بریده بریده جواب

دادم

- س..س..سلام ممنونم آقای دکتر خوبم...راستش ..راسشتش

آب گلومو قورت دادم ..منتظر وباکمی اخم نگام کرد

-کلیدمو پیدا نمی کنم

خیلی عادی کلید رو به در انداخت و گفت:

_خیلی وقته که آمدید؟

_سرمو چندبار تکان دادم نه نه ی ربعی میشه.

_ببخشید من دیر کردم ترافیک سنگین بود ...حالا کلیدتو کجا گذاشتی؟

-فکرکنم خوابگاه

-باشه اشکال نداره ولی ازاین به بعد یادت نره

سرمو پایین انداختم

- چشم


romangram.com | @romangram_com