#تلنگر_سیاه_پارت_18
تک خنده ی کوتاهی کردم و ضربه ایی به شونش زدم و گفتم :
تو کی هیجان نداری ؟
چشم غره ایی بهم رفت و گفت :
حالا بهتر نیست خودمون رو معرفی کنیم ؟
درحالی که به سمت خونه می رفتم ، گفتم :
من ساورام .
دختر قد کوتاه و کمی چاق گفت :
من شبنمم.
نگاهی به لباساش انداختم .
کهنه بودن ولی نسبتا تمیز .
پوزخند روی لبام نشست و سری تکون دادم .
دختر چادری ریزه ایی درحالی که دستش تو دست یه پسر بود گفت :
من دلنوازم اینم نامزدم ساهی.
پوزخندم عمیق تر شد وبا خودم زمزمه کردم :
چادرت رو سفت بچسب.
دختر ساکت و اخمویی در حالی که از کنارم رد می شد ،گفت :
منم صحرام .
نگاهی بهش انداختم و با خودم گفتم :
سرگرمیه جدید پیدا شد.
داهی خواست خودش رو معرفی کنه که با دستم به شونش ضربه زدم و گفتم :
romangram.com | @romangram_com