#سکوت_یک_تردید_پارت_12
بگو به همه بگو
که اون روزا دیگه برنمیگرده...
بگو به همه بگو
اون دروغ میگه با من زندگی کرده...
بگو که دیگه از ته دلش میخنده...
بگو به هیشکی مثه تو دیگه دل نمیبنده...
نمی بنده....
(به همه بگو از عشقای من مسیح و آرش AP)
رسیدم ماشین رو پارک کردم و ازش خارج شدم به سمت در ورودی ساختمون رفتم....
داشتم از پله ها بالا می رفتم که یه اس ام اس واسم اومد....گوشیم رو دستم گرفتم تا ببینم کیه!!!و به راهم ادامه دادم....
سرم تو گوشیم بود اس ام اس از دریا بود....یهو به یه چیز سختی برخورد کردم و داشتم پرت میشدم از پله ها پایین...رو هوا معلق بودم که یکی رو هوا نگه ام داشت....منم با کله فرو رفتم تو قفسه سینه اش....وااااییییییییی سررررم....ای خداااا چقدر دستوپاچلفتی ام من اخه!!!!! سرم رو کم کم بالا گرفتم تا فرشته نجاتم رو ببینم.... این که مرد اوااااا ماشالاه ماشالاه بزنم به تخته عجب فرشته خوش هیکلی...یکم بالاتر رو نگاه کردم به به عجب بازوهاااایییی این فرشته است یا بچه غول!!!؟؟؟؟و در آخر کمی بالاتر رو نگاه کردم و صورتش رو دیدم....با نگرانی زل زده بود به من....به خودم اومدم و ازش جدا شدم...
پسر:من واااقعا معذرت می خوام خانووم عجله داشتم واقعا عذر می خوام....
اووااا این چقدر با ادبه ماشالاه عجب پسر گلی هست....
لبخندی زدم و گفتم:نه خواهش می کنم تقصیر منم بوود
_در هر صورت باز هم معذرت می خوام
_خواهش میکنم...
به پشت سرش نگاه کردم یه پسر دیگه از پله ها اومد پایین....
چیییییییییییییییییییییییییییییییی!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واااایییی این اینجا چیکار میییکنه!!!!منو این همه خوشبختی محاله محاله تورو دیدن مثه خواب و کابوسه کابوسه..(حالا شاعر شده واسه من این وسط)
romangram.com | @romangram_com