#شروع_از_پایان_پارت_163
_ نمیشناسیش ......
_ کجا باهاش آشنا شدی ؟
_ دکتره.......تو بیمارستان باهاش آشنا شدم ......
لحنش تمسخر آمیز شده بود ،
_ پس دکتره ؟.......تو کی رفتی بیمارستان ؟
سرمو بالا گرفتم و تو چشماش نگاه کردم :
_ بازجوییه ؟.......
دستی به صورتش کشید و گفت :
_ چقدر بهش اعتماد داری ؟......از کجا میدونی سرکارت نذاشته ؟.......
_ فکر کردی من یه بچه مدرسه ایم که گول پسرا رو میخوره ؟.......شاید سن یه بچه مدرسه ای رو داشته باشم اما تو خودت شاهد بودی که من به هیچ پسری حتی خودت نگاه هم نمیکردم ، اگرم هفته ی پیش پیشنهادتو قبول کردم به خاطر این بود که باهاش قهر بودم ........از لجش این کار و کردم ، اشتباه کردم .......نباید تو رو وارد قضیه میکردم ، قبول دارم که این کارم واقعا بچه گونه بوده .......ولی غیر از اون کی دیدی من پامو کج بذارم ؟
romangram.com | @romangram_com