#شهرزاد_قصه_گوی_من_پارت_46

قصه چهاردهم:
_اسم...
به آرامی گفتم:شهرزاد فرخزاد
_چند سالته؟
_22سال.
_مجردی یا متاهل؟
_مجرد.
یک سری اطلاعات دیگر را هم پرسید و در آخر گفت:خب؟...توضیح بده!
_چیو؟
_دزدی از اون خونه...
_من که گفتم کار من نیست!من بی خبرم!
_اونو که قبلا گفتی،حالا راستشو بگو.
_به خدا راست میگم!
_خانم فرخزاد دیروز صبح به ما گزارش دادن که یه دزدی از اون خونه اتفاق افتاده.طبق گفته ی همسایه ها صبح وقتی از خونه بیرون میان می بینن در ماشین رو کاملا بازه.مشکوک میشن ،میرن داخل خونه و میبینن همه جا به هم ریخته.البته نمیدونستن چی برده شده ماهم هنوز دقیقا نمیدونیم چون صاحب های خونه ایران نیستن و ما هم هیچ شماره تماسی نه از خودشون نه از آشنایانشون نداریم.در واقع همسایه ها نداشتن که به ما بدن.از همسایه ها سوالاتی کردیم که آیا حرکت مشکوکی رو در این مدت دیدن یا نه؟زن همسایه گفت روزقبل از دزدی شما رو دیده که وارد خونه شدی،با کلید!ما هم تو بررسی هامون متوجه شدیم که تمام قفل ها و درها توسط کلید و بدون هیچگونه فضار و زوری باز شدن. در این مدت هم هیچکس جز شما وارد خونه نشده و به همین خاطره که شما مضنون اصلی پرونده هستی...
_اما این درست نیست جناب سروان!من اگه دزدی کرده بودم که بر نمی گشتم توی اون خونه و مشغول تمیزی بشم!می رفتم و پشت سرم رو هم نگاه نمی کردم!
_خب این مسئله میتونه چندین جواب داشته باشه!اما اول یه سوال،کلید اون خونه دست شما چه کار میکنه؟

romangram.com | @romangram_com