#شب_سراب_پارت_91

از میان لبهای لرزانش صدای محوی به گوشم رسید:
آخ.
یه خرده نگاهش کردم این دختر مثل گل این دردانه اشراف زاده این محبوب نازنین من است که به خاطر من نگران شده ناراحت شده رنگش پریده الهی من پیش مرگش شوم گفتم:
حالا می گویی چه بکنم؟می خواهم بیایم خواستگاری سرم برود هم دست بردار نیستم.
صبر کن خبرت می کنم.
چه طوری؟
نشانی خانه ات را بده.
یه خرده نگران شدم فقط مانده پدرش خانه مان را بر سرمان خراب کند گفتم:
چه فایده دارد؟اجاره ای است اگر پدرت بو ببرد آن جا را هم می خرد.
خیلی فوری تصمیم گرفت گفت:
خوب از توی حیاط خانه مان می ایم آخر باغ وبرایت کاغذ می اندازم همین جا کاغذ را می پیچم دور سنگ و از سر دیوار پرت می کنم گاهی بیا اینجا سر وگوشی آب بده.
هه گاهی بیام؟من هرروز این دور وبر ها پرسه می زنم چه کنم؟پدرت کارم را گرفته وتو قرارم را.
گفت :دیگر باید بروم.
هر چند تصمیم گرفته بودم دستم به دستش نخورد اما دلم می خواست چیزی را که به دستهایش به تن وبدنش خورده را در سینه ام بفشارم روی قلبم بگذارم ببویم ببوسم گفتم:
من این همه یادگاری به تو داده ام زلفم را خون تنم را تو به من چه یادگاری می دهی؟
همیشه اماده جواب بود همیشه,گفت:
اول بار که من به تو یادگاری دادم؟
!؟چه یادگاری؟
دلم را


18


دو سه روز سر ظهر رفتم توی کوچه باغ قدم زدم دور خانه اش را طواف کردم گوش خواباندم خبری نبود وقتی از او بی خبر می شدم هزار فکر ناجور به کله ام هجوم می کردایا چه شده؟بلاخره پسر عمو دلش را برد؟بلاخره بزور بعله را گفت؟حالا چکار می کند؟خوش است؟سرش بر دامن منصور اقاست؟رحیم تو ول معطلی پسر هیچ دیوانه ای آ«همه بیا وکیا را ول می کنئ می اید به نان خالی تومی سازد؟
گاهی فکر می کردم آن پدر که من دیدم اگر خشمگین شود دخترش را هم می کشد,آیا محبوبه مرا کشته است؟آیا مثل پدر مریم چالش کرده؟مادرش که اوستا تعریفش می کرد چه می کند؟مادرش هم درد دل دختر را نمی فهمد؟زن که باید از دل دختر بهتر خبر داشته باشد محبوب من چه بلایی سرت آوردند؟رحیم بمیرد اگر تو ازرده باشی.
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا تنت چندین اشنایی
دو تنها دو سرگردان دو بیکس

romangram.com | @romangram_com