#شب_سراب_پارت_76

علیمردان
خنده ام گرفت گفتم بی ادب که نیستی هاج و واج نگاهم کرد ناراحت شدم دستش جلوی نان خشک شده بود
بخور پسر شوخی کردم تو این شعر را نشنیدی که
داشت عباسقلی خان پسری پسر بی ادب و بی هنری
نام او بود علیمردان خان کلفت خانه زدستش به امان
نیشش باز شد سر و صورتش چرک و کثیف بود
نه تو بی ادب نیستی اما علیمردان دور بر تو آب پیدا نمیشه
چرا نمیشه آقا سقاخانه آب دارد تو آنجا چکار میکنی پادو هستم پس سقا باشی به تو نمی گوید سر و صورتت را باید بشویی خجالت کشید کمی سرخ شد توی دلم گفتم رحیم حقا که ناجوانمردی یک لقمه نان دادی با هزار فرمان
بخور من دیگه نمی خورم سیر شدم قبل از آمدن تو شروع کرده بودم تو بخور تا بقیه شعر را برایت بخوانم
آب برای خوردن داری
تشنه اش بود اما سر و صورتش انقدر کثیف بود که دلم نیامد توی لیوان چایی خودم آب بدهم لیوان اوستا را برداشتم از توی کتری آب ریختم دادم دستش یا این نیت که اوستا دیگه توی دکان چای نمی خورد
آب را با شالاپ شولوپ سر کشید جلوی دهنش را با سر آستین اش پاک کرد و زیر لب گفت لعنت بر یزید قاتل امام حسین
بقیه هر چه که مانده بود را خورد تند تند می بلعید دلم بحالش یوخت ای روزگار از من هم بدبخت تر پیدا می شود سراغ بقیه شعر را نگرفت من هم نخواندم پرسیدم
مادر داری
نه زن پدر دارم
پس پدر داشت پدرت چکاره است آبحوضی مادرت چرا مرد نمرده پدرم طلاقش داده
تو چرا با مادرت نماندی
تا هفت سالگی پهلوی مادرم بودم اما هفت ساله که شدم پدرم با یک آژان آمد دم در خانه مادرم و مرا بزور گرفت
چرا
گفت عصای دستم باشد
دلم خیلی سوخت طفل معصوم مادر نداشت که اینطور توی کثافت وول می خورد
زن بابا اذیت ات نمی کند که
نه کاری به کارش ندارم صیح میام بیرون شب بر میگردم هر روز دو ریال مزد میگرم همه اش را می دهم به زن پدرم
پس تو مادر داری چرا گفتی نه
کدام مادر من است مادر خودم که رفت دیگه پیشم نیست که پس مادر ندارم زن پدر دارم
با تمام کوچکی می فهمید چه دارد می گوید
توی دکان چه کار میکنی
جارو میکنم آب میاورم خاک گیری میکنم هر کاری که باشد میکنم
حالا خیلی راحت نشستی فکر نمی کنی اربات دعوایت بکند نه آقا هنوز بر نگشته

romangram.com | @romangram_com