#شب_سراب_پارت_68

یعنی چی
مثل اینکه مادر نفهمیده بود حتی معنی فارسی اش را هم نفهمیده بود تا جاییکه خودم فکر میکردم فهمیده ام برایش توضیح دادم
خلاصه شیطان را دور میکند مگر نه رحیم
این همان معنی ای بود که از اول توی کله مادر فرو رفته بود همان را می دانست باور کرده بود و حفظ میکرد با بقیه کلمات کار نداشت ماحصل همان بود و کافی هم بود


عصر پنجشنبه بعد از اینکه اوستا آ»د واخرین الوارها را دستور داد که ببرم ورنده کنم وچه بکنم و چه نکنم باز هم مزد دو هفته را داد بدون اینکه حرفی بزند راهی شد که برود.
چون تصمیم گرفته بودم دیگر گناه نکنم چون تصمیم گرفته بودم هیچگونه شیله پیله توی کارم نباشد از سرسنگینی اوستا هم دیگه داشت حوصله ام سر می رفت دنبالش راه افتادم .
جلوی در دکان ایستاد.
چیه؟چه می خواهی رحیم؟
چیزی نمی خوام اوستا می خواستم بگویم آن دختره آ»د قاب عکس را برد.
برد که برد حال اصاحب دکان توئی.
شرمنده شدم
اما اوستا مزد نگرفتم.
خوب کردی چیزی نبود اندازه مال من بود؟
نه بابا خیلی کوچیکتر بود.
خب همین؟
جرات نکردم بگویم بجای مزد گلم داد وبقیه داستان...
اوستا راه افتاد چند قدم که رفت برگشت.
رحیم هر وقت فرصت کردی این شعر را برای من بنویس می خواهمش.
چی اوستا؟
مداد داری؟دارم.
کاغذ چی؟
نداشتم روی همان الواری که باید اره می کردم نوشتم:
زن بد در سرای مر دنکو هم در این عالم است دوزخ او

یعنی چه نکند اوستا از راز من آگاه است؟دختره را می شناسد ,من غیرمستقیم پندم دادو رفت.
شال وکلاه کردم در دکان را بستم و راه افتادم باز هم فکر های عجیب وغریبی به کله ام هجوم کرد .
محبوب مدتی است پیدایش نیست چی شده؟عروسی کرد؟زن پسر عمو شد؟بازار گرمی می کرد؟همه دختر ها از این نازها دارند.

romangram.com | @romangram_com