#شب_سراب_پارت_135

سر بلند کردم جان رحیم خندیدم دلم گرم شد خوشحال شدم سرش پایین بود
تا حالا کجا بودی هر جا که بودی حالا هم برو همان جا
از آسمان به زمین نه به ته چاه سقوط کردم تمام اشتیاقو تمنا در وجودم از بین رفت عشقم به کینه بدی تبدیل شد فقط گفتم چشم
و از راهی که آمده بودم برگشتم
رحیم یک کار خوبی در بنادر جنوب هست دلم می خواهد بروم آنجا بعد که برگشتم بروم مکه خدابیامرزد حاجی خانم را همیشه می گفت آقا محمود من و تو الکی الکی حاجی آقا حاجی خانم شده ایم یعنی می شود قسمت بشود و برویم سفر حج نشد رحیم تا وقتی آن خدا بیامرز بود برای من مقدور نشد به اندازه دخل ام خرج داشتم حالا شکر خدا را با وضعم بهتر است کار زیادتر شده یه خرده هم پول آن دکان پر و بالم را باز کرد بی دکان هم کار دارم می بینی که ماشالله یکروز خدا بیکار نیستم شبها هم که این کنده کاری را دارم اما دولت یک عده نجار می خواهد برای کار در بنادر جنوب می گویند دستمزد خوبی هم می دهند می گم تا زور بازو دارم بروم آنجا بعد بیایم بروم سفر حج
انشالله اوستا از قدیم گفته اند نیت هارا منزل او را
یعنی چی رحیم ترکی است و خندید
اتفاقا هم ترکی است ها را یعنی هر کجا اورا یعنی آنجا یعنی هرکجا نیت کنی آنجا منزل می کنی حالا نیت حج کرده اید حتما می روید صحبت قسمت و همت است
چه می دانم رحیم شاید سفر مرگم باشد شاید بروم و همانجا بمیرم که سعادتی است عظما
خدا نکند بمیرید اوستا رحیم بیچاره باز بی کس و کار می شود
رحیم کس و کار آدم های خوب خداست پسرم تو با خدا هستی من متوجه هستم چه آنزمان که عذب بودی چه حالا که زن داری خدا را شکر بی یاد خدا نیستی کس بیکسان خداست آدمهای گناهکار تنها می مانند
اوستا جنوب چه کاریست مهارت زیادی می خواهد
می آیی برویم رحیم نه چه مهارتی نجار معمولی خواسته اند گویا بلم سازی است اسکله سازیست کار ندارد که تو بهتر از من می توانی زور بازو داری اما زن و بچه را چه می کنی
با مادرم هستند کاری به کار من ندارند به پسر خاله ام هم می سپارم گاهی به

آنها سر بزند مرد خوبی است.
دیگر من نمی دانم اینها مشکل خود تست اگر می توانی روبرا هشان کنی بکن برویم .
چند روز راجع به این موضوع فکر کردم چه بکنم ؟اگر نروم چه بکنم ؟بعد از آنهمه مدت با آن اشتیاق رفتم به خانه آن چه معامله ای بود که با من کرد؟اصلا وقت نکردم خم بشوم صورت پسرم را ببوسم خودش برای خودش بهتان زده قهر کرده هوار کشیده من بیچاره که هیچ تقصیر ندارم حق با مادر است آلاخون والاخون شدم آواره شدم توی دکان از بس خوردم وخوابیدم از شکل دکان در آمده رختم را آنجا می شویم ظرفم را انجا می شویم این اصلا نمی گوید بروم ببینم توی دکان چه خبر است ؟این همان رحیم است که توی دکان دیگری ولش نمی کرد حالا رحیم هم مال خودش است دکان هم مال خودش است ,اخه نمی گوید بروم ببینم مرده است یا زنده است؟کار میکند یا بیکارول گردد؟
دایه گردن شکسته اش نمیپرسد دختر شوهرت کو؟نمی گوید دختر شوهرت جوان است ,اینهمه مدت نباید ولش کنی؟این نمی فهمد آن زن گنده که می فهمد .باز پایم شل شد که برگردم خانه ,باز میل به زندگی در کنار زن وفرزند ودر کنار مادر در من جوشید اما هر بار جلو رفتم قیافه مثل یخ محبوبه مثل سنگ گنده ای جلوی پایم سبز شد وپای رفتن را شکست ,با خودم کلنجار رفتم به خودم نهیب زدم ,رحیم تورا از خانه بیرون کرد چه جور میشود؟اگر خانه تو بود جرات داشت با این کار را بکند ؟زن جماعت اینجور است ,اگرلمروز بروی و نازش را بکشی پررو میشود ,فکر میکند که اصلا نفهمیدی که عذرت را خواست که مثل سگ از خودت راند ,فردا دمت را می گیرد از دکان هم می اندازد بیرون,وفا که ندارد ,مادر خوب فهمیده ,زنها خوب همدیگر را میشناسند ,سیر شده ,دلش را زده ای ,اینها مخلص دل هوسناک خودشان هستند دیگر به تو میل نمی کند هوس بود و فرو نشست ,خودت را یخ روی آب نکن مرد باش یک بار اشتباه کردی دنبال دلت رفتی این طوری شد دل صاحب مرده ات را سر کوفت بزن ,جلوی ضرررا از هر کجا که بگیری منفعت است,بگذار تا هر زمان که می خواهد تنها بماند برو,با اوستا برو هم از اینجا دور شو هم پول وپله ای جور کن خودت را از زیر بار منت این قوم وقبیله خلاص کن ,تو خانه نداری آواره شده ای اگر خانه مال تو بود جرات میکرد به تو امر ونهی کند ؟
رفتم بازار زرگرها اشرفی طلا راخرد کردم ,النگوها را هم گرو گذاشتم همه پول را آوردم دادم به آقا سید صادق همسایمان ,مرد محترمی بود سقط فروشبود ,کارو بارش خوب بود می دانستم که دستش به دهنش می رسه محتاج سی شاهی صنار ما نیست .
آقا سید قربان دستت من می روم جنوب برای کار نجاری ,شماشما فقط هفته ای سری به دکان قصابی ,بقالی ونانوا بزنید ,وهرچه مادرم خرید کرده و بدهکار استشما به حسابش برسید خدداشما رایرای محله نگه دارد,عمر باقی باشد جبران می کنم.
اختیار داری آقا رحیم همسایگی ما فوق خویشاوندی است حضرت فرمود خداوند تبارک وتعالی انقدر همسایه را سفارش کرد که فکر کردم دستور خواهد داد که از هم ارث ببرند,راحت باش تو هم اولاد منی زن وبچه ات هم بمنزله عروس ونوه خودم هستن,برو بسلامت از هر نظر خیالت جنع باشد حالا که جوانی برو دنبال کار بعد پیری میرسد وهزار درد بی درمان.
مدیون شما هستم اول خدا و بعد به امید شما.
خیالت راحت باشد از جانب من خیالت راحت باشد حواسم پهلوی اهل عیال تستاما...
آقا سید صادقی مکثی کرد وسرش را خاراند وگفت:ولش کن ولش کن.
چی را ولش کن آقا سید؟نگرانم کردید مساله ای هست؟از بابت چیزی نگرانید؟
والله رحیم نمی دانم چه جوری بگویم ولش کن برو بسلامت.

نگران شدم چی شده؟تا نگویید نمی روم.

romangram.com | @romangram_com