#سفید_برفی_پارت_161
رفتم کنارشون و گفتم:
- توهان ولش کن، بیا بریم.
داد کشید:
- گمشو تو ماشین.
- توهان...
- بهت می گم برو تو ماشین.
پسر از حواس پرتی توهان استفاده کرد و محکم با مشت کوبید توی صورتش. جیغ کشیدم! خدا رو شکر صبح زود بود و خیابون تقریبا خلوت. ولی تک و توک مردم می اومدن طرفمون. توهان خون کنار لبش رو پاک کرد و به سمت پسر حمله کرد. یقه اش رو گرفت، چند بار مشتش رو روی صورت پسر خالی کرد. پسر افتاده بود روی زمین. سریع از جاش بلند شد و رفت سمت توهان. جیغ کشیدم:
- توهان تو رو خدا ولش کن!
هق هقم بلند شده بود. به توهان التماس می کردم ولش کنه ولی یکی اون می زد، یکی توهان. صورت هر دوشون زخمی شده بود. بالاخره مردم تونستن به زور از هم جداشون کنن. دویدم سمت توهان، گوشه ی لبش پاره شده بود، پایین چشمشم کبود شده بود. لبم رو گاز گرفتم و دستم رو روی صورتش کشیدم. اشکام می ریخت روی صورتم. داد کشید:
- گریه نکن.
- چشم. صبر کن صورتت رو تمیز کنم، خونی شده!
دستم رو کشید و با صدای بلندی گفت:
- برو تو ماشین.
- توهان نری دعوا کنیا!
- گفتم برو.
- توهان بیا بریم! غلط کردم، بیا بریم! تو رو خدا، جان من بیا بریم، ول کن.
با عصبانیت نگاهم کرد و دنبالم اومد و سوار ماشین شد. از توی کیفم دستمال در آوردم و گوشه ی لبش رو تمیز کردم. چه قدر صورت قشنگش زخمی شده بود!
به چشماش نگاه کردم، بهم خیره شده بود. دستمال رو روی لبش فشار دادم. اشکام بدون اختیار می ریخت روی صورتم. یهو روی صورتم خم شد و با حرص گفت:
- گریه نکن لامذهب.
- توها...
لباش رو گذاشت روی لبام و کمرم رو محکم گرفت و به خودش فشارم داد. محکم لبام رو می بوسید. خدا رو شکر خیابون شلوغ نبود و کسی نمی تونست ما رو ببینه. لباش رو از لبام کند، سرم رو بین دستاش گرفت و فشار داد و گفت:
- لعنتی برای چی عصبانیم می کنی؟ برای چی کاری می کنی که سرت داد بزنم و بزنمت؟ آخه احمق اگه نرسیده بودم می دونی اون مرتیکه ممکن بود چه بلایی سرت بیاره؟ آخه برای چی یه ذره فکر نمی کنی؟ برای چی دیوونه ام می کنی؟
با صدای لرزونی گفتم:
romangram.com | @romangram_com