#سایه_پارت_2
- توكه خودت ميدوني چرا دخترا دوروبر مشايخ مي پلکند ،خوب منم بودم بهشون رو نمي دادم و تحويلشون نمي گرفتم .
- يعني اين حرف آخرته؟
- آره ،كلاس با استاد هاي سختگير بيشتر مزه ميده تا با استادهايي كه همين جور كشكي نمره مي دن
نازنين لبخندي زد و گفت :
- جوجه رو آخر پائيز مي شمرن ، وقتي برا يه نمره دستت تو سرت بود اونوقت قدر استادهاي كشكي رو ميفهمي .
نيشگوني از بازویش گرفت و با لبخند گفت:
- ديگه دلمو خالي نكن ،. توكه ميدوني من دانشجوي تنبلي نيستم كه بخاطر نمره دنبال استاد بدوم .
- ميدونم که تنبل نيستي ولي ارجمند از سال اول چشمش دنبال توبوده وهميشه هم هوات و داشته حالا سال آخری مي خواي كلاستو با یه استاد دیگه ای بگيري كه نميشناسيش ونمي دوني روش تدريسش چه جوریه ، تازه ممكنه به ارجمند هم بربخوره !
- اون استاد با شعوريه و مي فهمه كه من بخاطر چي نخواستم باهاش كلاس بگيرم .
- خوب خيالم راحت شد چون ميترسيدم توهم مثل بقيه عاشق مشايخ شده باشي و به خاطر همين اصرار داري که باهاش كلاس بگيري
- مگه ديوونه ام !
براي گرفتن تاكسي به طرف خيابان براه افتادند . انتظار برای تاکسی کمی طولانی شد ، نازنين با کلافگی گفت:
- كجايي داداشي ، كه ببيني آبجي جونت توي اين گرمای تابستون بايد منتظر تاكسي بمونه
- مگه نيما كجاست؟
- امروز رفت اهواز ماموريت ، ماموريتش هم سه ماهي طول میکشه ، قبل از رفتن ، مامان باز بهش گير داده بود كه زن بگيره ... اونم بهش گفت :
- توكه اينهمه صبر كردي چند ماه ديگه هم صبر كن بعدا بهت ميگم كجا بايد بري خواستگاري ،
بيچاره داداشم ! دلش بدجوري پي نخود سیاه رفته .
- نازنين ! منو مقصر ندون، من قبلا چندبار بهش گفتم كه اون و مثل داداشم می دونم و نمي تونم جور ديگه اي دوستش داشته باشم
آهی کشید وگفت :
- مي دونم ولي عشق كه اين چيزا سرش نميشه ... .....
تاکسی جلوی پایشان ایستاد و هر دو سوار شدند .پس ازچند لحظه نازنين طاقت نیاورد ودوباره گفت:
romangram.com | @romangram_com