#سنگ_قلب_مغرور_پارت_87

تا این حرف از دهنم بیرون اومد یکی محکم کوبیدم توی سرم...آخه احمق ماشینی که سند نداره چطوری میخوای بفروشی؟

پروانه گفت:

آخه ماشین که هنوز سند نداره. هنوز قسطاش مونده.. تازه مگه به نام عموت نخریدی؟

دیدم حسابی گند زدم.

. بلافاصله گفتم:

ـ پروانه خیلی خب ماشین نشد ...یه کار دیگه میکنیم.. اصلا میرم تقاضای وام میکنم... شاید قبول کنن؟

ـ چی میگی مهرا؟مگه دو سه میلیونه که می خوای بری تقاضا بدی. بابا کم کم 25 میلیون پوله.. پول کمی نیست امکان نداره بهت بدن... مهرا چیکار کنم/؟

راست میگفت پول کمی نبود. اما کار دیگه ای نمی تونستیم بکنیم. فکری به ذهنم نمی رسید.

ـ پروانه بهت قول بدم پول رو جور میکنم. حالا هم غصه نخور. بهت قول میدم..

ـ مهرا اگه تو رو نداشتم نمیدونم باید چه خاکی به سرم میریختم...ممنون

ـ این چه حرفیه.. من بهت خبر میدم...

گوشی روقطع کردم و سریع به طرف قسمت اداری مالی رفتم. آقای شایان مسئول اون قسمت بود که باید باهاش راجب به این موضوع حرف میزدم...

با صحبتای شایان واقعا می خواستم گریه کنم.. اما این جا نمی شد..


romangram.com | @romangram_com