#سنگ_قلب_مغرور_پارت_191
به یاد چشماش افتادم.
هم بارونی بود.. هم پر از خواهش ...یعنی فقط به این خاطر چشماش از یادم نمیره....
عاشقونه منو برده
تا ته حس نوازش
به یاد پوست نرمش ....موهای لطیفش که مدام از توی دستام فرار میکردن..
نوازشهای بی صدام...
چم شده... امکان نداره..
. حسان از عشق فراریه...
حسان تنهاست..
حسان قسم خورده تنها بمونه..
تنها هم میمونه...حسان نمیتونی.. بفهم پسر...
من نمیدونم چطور شد
من چجوری دل سپردم
romangram.com | @romangram_com