#سنگ_قلب_مغرور_پارت_188
من چه غلطی کردم؟....
برای انتقام، چی از این دختر گرفتم؟
داشتم از درون میسوختم....آتیش گرفته بودم......
نگهبان ساختمون منو دید و ازم پرسید با کی کار دارم...
وقتی فهمید با مهرا کار دارم گفت ظاهرا چند روزی رفته مسافرت چون دستش ساک مسافرتی بود...
با بدبختی خودمو به ماشین رسوندم...توان هیچ کاری رو نداشتم....
این چه حسی بود که گریبانم رو گرفته بود...
عذاب وجدانِ یا؟ یا هوس داشتنش؟
نمی دونم...نمیدونم..
اما نوشته بود فراموش کنیم...آره بهتره این کارو بکنیم...
اما من می تونم فراموش کنم؟
می تونم گرمای تنشو فراموش کنم؟
طعم لبهای سرخشو.... لطافت موهاشو.....
romangram.com | @romangram_com