#سنگ_قلب_مغرور_پارت_147

دستمو محکم از دستش کشیدم. برگشت و نگاهم کرد.....

چند قدم رفتم عقب....

و اون ایستاده بود نگاهم میکرد...

اما طاقت نیاوردم با سرعت خودمو توی آغوشش انداختم. دستامو بردم پشتش و پالتوشو محکم چنگ زدم. سرمو توی سینش فرو کردم.

زار زدم. با تمام وجودم گریه کردم.....

ناله زدم.....

دستاش محکم دور کمرم حلقه شد. سرشو روی شونم گذاشت.دستشو بالا آورد و روی سرم گذاشت.نوازشم نکرد فقط دستش روی سرم بود.

از این مرد سردِ بی احساس بیشتر از اینم نمیشه توقع داشت.....

اما فهمید..

فهمید چقدر تنهام ....

فهمید الان شده تکیه گاهم ......

فهمید محتاج این آغوشم. ..روی سرمو بوسید. گذاشت توی بغلش بمونم.

بی صدا ....


romangram.com | @romangram_com