#سنگ_قلب_مغرور_پارت_109

این دختر با کاراش منو دیوونه میکنه...

هر آن ممکن بود از حال بره بهش گفتم که روی مبل بشینه اما اون مثل همیشه بی توجه به من شروع کرد به حرف زدن...

دیگه نمی تونستم تحمل کنم وسط حرفش پریدم و با لحن دستوری دوباره حرفمو تکرار کردم...

بعد از اینکه نشست شروع کرد به حرف زدن.....وقتی فهمیدم به خاطر یه وام این بلا سرش اومده میخواستم یکی بخوابونم توی صورتش...... اما دوس داشتم بدونم برای چی ؟

مثل همیشه نصفه نیمه جوابمو داد. اما وقتی دید که جدی حرف میزنم واگه ندونم خبری از پول نیست کامل دلیلشو گفت.

از حرفایی که زد بیشتر کنجکاو شدم .

چرا بی کس شدن دوستش اینقدر براش مهم؟

چرا اون پیرزن رو اینقدر دوست داره؟

چه بلایی سرش اومده که اونا دوباره به زندگی برش گردوندن؟

چرا حاضره هر کاری راشون انجام بده؟

از این همه سوالی که به مغزم هجوم اوده بود کلافه شدم. احساس کردم هر آن ممکنه سرم منفجر شه...

گفت هر کاری میکنه؟

یعنی تا کجا میخواد پیش بره؟


romangram.com | @romangram_com