#سفر_به_دیار_عشق_پارت_22

پسره نیشخندی میزنه و میگه: عزیزم اون وقتی که داشتی از خونه فرار میکردی باید به اینجاهاش هم فکر میکردی... نترس جای بدی نمیبرمت... جایی که میخوام ببرمت هم پول درمیاری... هم جای خواب داری

پوزخندی میزنمو میگم: لازم نکرده از این لطفا در حق بنده بکنی، بنده پول و جای خواب نخوام کی رو باید ببینم؟

پسر: خوشم میاد که سرسختی... رام کردن اینجور دخترا لذت بخش تره

میخوام به راهم ادامه بدم که دوباره بازومو میگیره

نگاهی به خیابون میندازم خلوته خلوته... گهگاهی یه ماشین از کنارمون رد میشه ولی متوجه مزاحمت این پسره نمیشه شایدم هم متوجه میشه ولی براش مهم نیست

پسره با یه لحن خشن میگه: خوشم نمیاد حرفمو تکرار کنم بهتره مثله بچه ی آدم به حرفام گوش بدی وگرنه بد میبینی

و بعد چاقوشو در میاره و میذاره رو شکمم... جلوم واستاده اگه کسی با ماشین از جلومون رو بشه متوجه نمیشه که روم چاقو کشیده ولی برام مهم نیست... شاید اینجوری راحت شدم... ممکنه از اینکه منو به زور بخواد سوار ماشین کنه بترسم چون نمیخوام پاکیمو از دست بدم ولی از مرگ ترسی ندارم تازه اینجوری از این زندگی نکبتی هم خلاص میشم

پوزخندی میزنمو میگم: ببین آقا پسر من تا همین حالا هم تا دلت بخواد بد دیدم... بالاتر از سیاهی که رنگی نیست... نهایته نهایتش مرگه دیگه... خدا پدرتو بیامرزه... این چاقو رو فرو کنو خلاصم کن... باور کن با کشتن من ثواب دنیا و آخرت رو واسه خودت میخری... مطمئن باش کسی دیه ازت نمیخواد... شاید اگه تو رو دیدن یه پولی هم بهت دادن

با چشمای گرد شده نگام میکنه: انگار باور نمیکنه اینقدر بدبختم... انگار باور نمیکنه آرزوم مرگه... انگار با همه منجلابی که توش دست و پا میزنه هنوز به آخر خط نرسیده... انگار هنوز هم یه امیدی واسه زندگی داره... دیوونگی من براش جای تعجب داره... میدونم یه بدبختیه مثله من... هر دو بدبخت و بیچاره ایم... اون یه جور... من هم یه جور دیگه...

-چته... همه ی حرفات یه ادعای تو خالی بود؟

یه قدم از من فاصله میگیره... چاقو رو میذاره تو جیبش... زیر لب میگه: تو دیگه کی هستی؟

یه لبخند تلخ میزنم و هیچی نمیگم... خیلی وقته دیگه عادت ندارم از غمهام سخن بگم... این روزا همه ی آدما کلی حرف واسه ی گفتن دارن... ولی من پر از نگفتن ها هستم... یه عالمه حرف که با گفتن درک نمیشه بلکه با لمس کردن درک میشه... همونجور که ازش دور میشم سنگینی نگاهش رو روی خودم احساس میکنم و زیر لب میگم: ای کاش اون چاقو رو فرو میکردی... مطمئنم هیچکس از مرگم ناراحت نمیشد همه یه نفس راحت میکشیدن


romangram.com | @romangram_com