#رویای_واریا_پارت_64
واریا از اعتماد به نفسی که جون به او می داد خنده اش گرفت .
جون با خوشحالی اضافه کرد :امیدوارم برای کاری که انجام می دهید دستمزد خوبی از جناب ادوارد بگیرید .من اغلب فکر می کنم جناب ادوارد فقط در جهت منافع خودش حرکت می کنه البته این گفته خانم رنهاست که بارها از دهانش شنیده ام.در هر صورت بد نیست که شماد رابتدای کار حواستان جمع باشه .
واریا کت و دامن طوسی رنگش ر ااز تن بیرون اورد .صبح وقتی داشت انها را می پوشید که به اداره گذرنامه برود ،تفاوت زیادی بین مدل جدیدمویش و این کت و دامن دید جدا ً تضاد زیادی وجود داشت .ولی الان با پوشیدن این لباس ابی رنگی که جون در پوشیدن ان به اوکمک می کرد ،به طور کلی شخصیتش با صبح متفاوت بود.هماهنگی که اکنون در سرو وضع او مثل مدل موها و لباسش به چشم می خورد چشم نواز بود .موقع پوشیدن لباس سکوت سنگینی برقرار شد که دیگر جایی برای فضولی باقی نگذاشت .با پوشیدن لباسش به چشم می خورد چشم نواز بود .موقع پوشیدن لباس سکوت سنگینی برقرار شد که دیگر جایی برای فضولی باقی نگذاشت .با پوشیدن لباس جدید واریا تبدیل به یک خانم شیک پوش و برجسته شده بود که قابل مقایشه با چند لحطه قبل نبود و تشخیص ان مشکل به نظر می رسید .او وقتی خودش را در آئینه دید صادقانه لباس و چهره جدیدش را تحسین کرد .
- رنگ آبی این لباس با رنگ پوست صورتش که سفید وصورتی بود هماهنگی قشنگی به وجوداورده بود .رنگ موهای طلایی اش با ان چشمان تیره رنگ که نگاهی عمیق و مرموز داشت ،تضاد جالبی به وجود اورده بود .جون دیگه نتوانست خودش را ساکت نگه دارد :این لباس چقدر مناسب هیکل شما و برازندتونه .
او دوباره با لبخند گفت :بفرمایین این هم کفشهاتون و کیف و دستکش مخصوص ان هم اینجاست .من عاشق انی رنگ به خصوص قهوه ای هستم ،شما چطور؟
-جورابها کجاست ؟
-من انها را یک جایی در همین گوشه ها گذاشتم .الان یادم اومدخانم رنه گفت که انها را روی ان چمدان می گذارد .
-او همین طور که حرف می زد خم شد و با دسته کلیدهای نقره ای براقی که در دست داشت ،در یک چمدان طوسی رنگ را باز کرد و جورابهایی نایلونی بسیار ظریفی را که انجا بود برداشت و به واریا داد.واریا هم مشغول پوشیدن انها شد .جون نیز مقابلش در روی زمین زانو زد و در این کار به او کمک کرد .و پرسید :
-عقیده شما درباره آقای بلیک ول چیه ؟
romangram.com | @romangram_com