#رویای_واریا_پارت_55
بعد یک جعبه
چرمی صورتی رنگ را از اروی میز برداشت و درش را باز کرد .داخل جعبه شش حلقه زیبا قرار داشت .این برای واریا مثل خواب و خیال بود .جناب ادوارد به پسرش دستور داد که جعبه را بر دارد و از میان اها یکی را انتخاب کند .یان هم جعبه را برداشت و در زیر نور چراغ به دقت انها را نگاه کرد .واریا هم اهسته به او نزدیک شد و مشغول تماشای جعبه شد .در این موقع تلفن زنگ زد و جناب ادوارد گوشی را بردشات وگفت:
-الو تو هستی سامسون ؟من تمام روز سعی کردم که با تو تماس بگیرم .کدوم جهنیم بودی ؟اوضاع بازار چطوره ؟
وقتی یان دید که واریا نزدیک اوست پرسید :کدام رو می خوای ؟
حالتی که در صدای یان بود که واریا صلاح دانستکه عقیده و نظرشو برای خودش نگه داره و اجازه بده تا یان خودش یکی را انتخاب کنه ،این بود که پرسید :به نظر شما کدوم مناسب تره ؟
یان پاسخ داد:من نظر خاصی ندارم .
-من هم همینطور تا به حال حلقه ازدواج انتخاب نکردم .
یان نگاهی به واریا کرد و منظورش را فهیمید و گفت :لعنتی من هم همین طور .به نظر من اصلا چنین چیزی لزومی نداره .
-ولی نظر پرد شما برعکسه .
romangram.com | @romangram_com