#رویای_واریا_پارت_44

خانم رنه فهمید که روی سخن یان با اوست خواب داد:بله خواهش می کنم

یان پرسید :چه می نوشید ؟

فکر می کنم شراب سفید خوب باشه .

یان به طرف واریا برگشت و سوال کرد :وشما دوشیزه میلفیلد ،ایا شراب می نوشید ؟

نه متشکرم .(پس من چی !!!!هیچ کسی به فکر من نیست ....)او در تمام عمرش حتی یک کوکتل ساده هم ننوشیده بود .

یان افزود :و بعد ا زان فکر کنم شامپانی خوبه ،به نظرم پدرم می خواسته با این کار ما امشب جشن بگیریم .واریا متوجه زخم زبان یان شد اما مادام رنه چیزی دستگیرش نشد .

مادام رنه گفت :من از اقای مارتین مایلز شنیدم که شما دو تا فردا عازم لیون هستین ،اه چقد ردلم میخواست که به جای شما بودم .خانه من انجاست .البته نه در لیون بلکه در مونتو لیمار .من در انگلیس زندگی می کنم چون با یک انگلیسی ازدواج کردم ولی خوب هر تابستان بری دیدن پدر و مادرم به اونجا می رم .

یان گفت :در حقیقت من تا به حال لیون را ندیده ام ولی یادمه که از اونجا رد شدم چون مقصدم مونت کارلو بود ولی مونته لیمار برم اشناست .مخصوصا یادمه چه خوراکی های خوشمزه ای از انجا خریدیم اخه اون زمان من یک پسر بچه بودم .

-اوه واقعا خوشمزست اینطور نیست ؟


romangram.com | @romangram_com