#روباه_سفید_پارت_55
سوار اسانسور شدیم ورفتیم طبقه اخر فروشگاه از اسانسور پیاده شدیم چشمای رومئو میدرخشید
_خیلی خوبه نه؟
رومئو:خیلی
نانا:ژولیت؟
برگشتیم نانا والکس ومایک امده بودن نانا پرید ورومئو رو بغل کرد وبرگشت سمت من
نانا:دلمون پرپر شد شما از صبح امده بودید تفریح ما از نگرانی داشتیم میمردیم
الکس:البته منظور نانا فقط خودشه من تو رو میشناسم
نانا محکم زد تو بازوی الکس به توجه به اونا سمت باجه برای گرفتن کارت بازی رفتم یه زن بود
زن:چقدر براتون بزنم؟
_40 دلار
زن کارتو زد وبهم داد منم رفتم سمت بقیه
_بریم؟
الکس:میدونی خشم شب وشهر بازی اوف اینو باید تو تاریخ ثبت کنن
romangram.com | @romangram_com